مسافر عشق
اگه بدونی دل کوچولوم چقد برات تنگ شده ،اگه بدونی این روزا چقد نگران از دست دادنتم.
امروز بعد حدودا یه مااااااه دیدمت جون و دلم دیدمت بعد یک ماه دوری بعد یه ماه که حالم گرفته بود از این بازی روزگار پرفریب که چجوری و با چه ترفندی داره حسابی از هم دورمون میکنه ولی دلخوشم،دلگرمم به اینکه از دور هوامو داری به اینکه توی روزایی که حتی خودمم دیگه حواسم به خودم نیست تو از دور مواظبمی
که نکنه خطا برم که نکنه بد باشم که نکنه قلبم شکسته باشه
دلخوشم به این که این روزا که نیستی که خبرمو نمیگیری ولی دلت برام تنگ میشه نگرانمی دوسم داری. امیدوارم امروز توی دعای ندبه از خود مولا خواستمت با اشک آه گریه مگه نگفتی مگه نگفتی خود مولا جوابمونو میده آره گفتی وسط گریه هام ناله کردم و امروز تو رو از خدا خواستم خیلی وقته دلم میخواد برات بنویسم ولی تا قلممو دستم میگیرم دست و دلم به شکایت و گلایه نمیره و دوباره میذارمش زمین.خلاصه حرفام حضرت یار دلتنگی....دلتنگی....دلتنگی پس کی پس کی برمیگردی پس کی میتونم یه دل سیر ببوسمت و نوازشم کنی پس کی یه بغل گرم و آتیشی مهمونم میکنی؟
مثل سیگار میمونی میترسم دود بشم قبل اینکه ببوسمت پس زود باش دیگه طاقت این دوری لعنتی رو ندارم داره دیوونم میکنه دلم واسه بوی غلیظ گل محمدی روی پالتو و شالگردنت برای ریشات تنگ شده زود باش مسافر عشق
