برای تو

برسد به دست کسی که بی نهایت دوستش دارم

برسد به دست کسی که بی نهایت دوستش دارم

برای تو

دلم برات تنگ شده همین و فقط همین

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
نویسندگان

۲ مطلب با موضوع «داستان» ثبت شده است

۱۲:۲۱۱۱
دی

چند وقتی میشد به خونه قدیمیش سری نزده بودم داخل که رفتم همه چی سرجاش بود مرتب مرتب همون خونه کاه گلی قدیمی که وقتی بارون میومد سقف چوبیش چک....چک...چک....انگار باهامون حرف میزد
نگاهم افتاد به شومینه ای که دلش پر بود از آتیشای قرمز و نارنجی که زبونه میکشیدن و اتاق کوچیک بی بی معصومه رو گرم تر میکردن...یهو صداش اومد:

۱۸:۳۷۱۲
آذر

اولین باری که به چشماش نگاه کردم، همون حوض دایره ای  که عکس آسمون شب افتاده داخل آبش.یکی وسط چشماش ایستاده بود.کسی که هر لحظه برام ناشناخته تر میشد.

انگار ایلیا بود که میخواسته لب حوض وضو بگیره ؛عکسش افتاده  توی آب یه قطره از اشک چشماشو برداشته  و باهاش وضو گرفته ؛ولی چشماش عاشق ایلیا شده بود .