برای تو

برسد به دست کسی که بی نهایت دوستش دارم

برسد به دست کسی که بی نهایت دوستش دارم

برای تو

دلم برات تنگ شده همین و فقط همین

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
نویسندگان

۱۱ مطلب با موضوع «دلتنگی» ثبت شده است

۱۷:۲۰۰۹
دی

اگه بدونی دل کوچولوم چقد برات تنگ شده ،اگه بدونی این روزا چقد نگران از دست دادنتم.
امروز بعد حدودا یه مااااااه دیدمت جون و دلم دیدمت بعد یک ماه دوری بعد یه ماه که حالم گرفته بود از این بازی روزگار پرفریب که چجوری و با چه ترفندی داره حسابی از هم دورمون میکنه ولی دلخوشم،دلگرمم به اینکه از دور هوامو داری به اینکه توی روزایی که حتی خودمم دیگه حواسم به خودم نیست تو از دور مواظبمی
که نکنه خطا برم که نکنه بد باشم که نکنه قلبم شکسته باشه

۱۹:۱۳۱۲
آذر

بعد بغل کردنت توی اون زمستون سرد با اون همه آب و تاب و استرس و دلهره دیگه نتونستم گرما رو بفهمم.چه بغل هایی که لمس نکردم که به اون گرما برسم.بعد تو دیگه هیشکی حتی شبیهتم نبود هیشکی اون عطر یاس غلیظی که روی شونه کوچولوت میزدی و باهاش ریشاتو شونه میکردی رو نداشت هیشکی شبیه تو نبود اصلا هیشکی نتونست به کلمه های توی ذهنم مثل تو نظم بده و باعث بشه ساعت ها بشینم و بنویسم و بنویسم و بنویسم و خسته نشم از نوشتن برای تو اگه راستشو بخوای دلم تنگ شده

۱۸:۲۴۱۲
آذر

یه آیه ای هست تو قرآن میگه  حتی ضاقت علیهم الارض
ینی کار به جایی میکشه که زمین به این بزرگی تنگ میشه بهت همه چی از بیرون رو به راهه ها ولی درونت پره از خفگی پره از احساس ناامیدی پره از دلتنگی اینجوریه که دنیا با همه بزرگیش بهت فشار میاره و استخوناتو خورد میکنه و انگار یکی داره قلبتو مچاله میکنه از وقتی رفتی دچار شدم به همچین حسی انگار قلبم بعد تو با هر تیک و تاک ساعت مچاله میشه

۱۰:۳۰۲۵
آذر

امروز که داشتم در خیابان های پر پیچ و خم نیشابور  تک و تنها پرسه میزدم گذارم افتاد به یک کوچه باغ  آشنا
چقدر دلم برای تو و پالتوی مشکی و ریش  سیاه مردانه ات تنگ شد برای تاریکی بلند شالگردنت
این همان کوچه باغی بود که وقتی باران می آمد دستم را میگرفتی و شالاپ شالاپ وسط گودال های آب دنبال خودت میکشاندی 
پاییز بود 
انگار همه درختان شاعر شده بودند 
گودال های آب دلشان برای صدای قدم هایت تنگ شده بود 
و باران 
آخ باران .....
چقدر بغض کرده بود که تو را در کنار من نمی یافت 
انگار به حالم گریه میکرد و میگفت مگر تو حریر نازک رویاهایش نبودی مگر دیبای ظریف خیالش نبودی پس چرا انقدر پاییزانه دلتنگی 
پاییز خندید 
گودال های آب هم 
باران انگار بوی عطر مشهدی گرفت 
چتری روی سرم باز شد 
طنین قدم های نرم و نازکت گوشم را نوازش کرد 
خون یخ زده دستانم از گرمی دوتا دست بزرگ به جریان درآمد 
در چشم هایت نگاه کردم 
سکوت کردی 
سکوت کردم 
کوچه باغ لبخند بزرگی به صورت داشت
#دیبا

۱۴:۲۳۱۶
فروردين

به  نام خداوندگار عشق

نمیدانم او که بود و از کدامین دیار آمد در راه مانده بود و جایی برای ماندن نداشت در قلبم کلبه کوچکی را به نامش زدم اما انگار از مدت ها پیش آیین دل نشینی را فرا گرفته بود.شورش کرد و دیکتاتوری قلبم را مورد هجوم قرار داد دیری نپایید که خود بر سریر حکمرانی قلبم نشست و هنوز از راه نرسیده شد مالک این قلب تنها او پادشاه قدرتمندی شد آنچنان قدرتمند که هیچ کسی یارای مقابله با امپراطوری ستمگرانه ای که در قلبم پایه ریزی کرده بود را نداشت.

۲۳:۵۱۱۴
دی

بسم رب الشهداء والصدیقین

همیشه نوشتن یک زندگی­نامه برای من کار دشوار و طاقت فرسایی بوده است.مسلماً هیچگاه نمی توانم ذهنم را روی اتفاقات گذشته متمرکز کنم؛چون از وقتی که به خاطر دارم همیشه در حال زیسته ام به قول شاعر فرزانه و ادیب اریب خیام نیشابوری:

۰۳:۲۱۱۳
دی

به نام او که نامش آرامبخش دل­هاست

 

ملموس ترین و صادقانه ترین رویای کودکی من، 

سلام،

اکنون که لشکر شب بر پادشاه روز چیره شد بار دیگر خودکارم را به دست گرفته ­ام تا برای تو بنویسم،کسی که از شدت دوری و جدایی روی نقطه کور ذهنم ایستاده،فاصله ای به دوری یک دنیا اینک در جایی ایستاده­ ام که دلتنگی بر جانم هجوم آورده، تنهایی تک تک سلول های قلبم را درنوردیده است و غم بر روان خسته­ ام ضرب آهنگ آشوب می کوبد.

۲۰:۱۳۲۸
مرداد

این روزا روزای سختیه

برای من که دلتنگت شدم دلتنگ روزای اول که انقدر با هم خوب و مهربون بودیم 

کاش برگرده اون روزا اونوقت من خیلی چیزا رو عوض میکنم 

دلم شدید برات تنگ شده 

این روزا خیلی درگیر کارت شدی...یه عالمه حرف نگفته دارم که داره غم باد میشه و کم مونده به کشتنم بده 

۱۴:۱۵۰۳
مرداد

مهربانم!

این روزهای بی تو بودن چه سخت می گذرد.

۲۳:۲۸۲۹
تیر

 

این روزها روز های عجیبیه

روزهایی که به خاطر اومدن یه مهمون ناخونده همه باید تو خونه هامون بمونیم و بیرون نریم