بعد بغل کردنت توی اون زمستون سرد با اون همه آب و تاب و استرس و دلهره دیگه نتونستم گرما رو بفهمم.چه بغل هایی که لمس نکردم که به اون گرما برسم.بعد تو دیگه هیشکی حتی شبیهتم نبود هیشکی اون عطر یاس غلیظی که روی شونه کوچولوت میزدی و باهاش ریشاتو شونه میکردی رو نداشت هیشکی شبیه تو نبود اصلا هیشکی نتونست به کلمه های توی ذهنم مثل تو نظم بده و باعث بشه ساعت ها بشینم و بنویسم و بنویسم و بنویسم و خسته نشم از نوشتن برای تو اگه راستشو بخوای دلم تنگ شده